از دل درمانده من غصه ها را خط بزن
پا به پای من بیا و رد پا را خط بزن
رد شو از مرز دوراهی ها و تردیدت شبی
یا، ولی، اما، اگر، آیا، چرا را خط بزن
یا کنار من بمان و دور دنیا خط بکش
یا بکش دست از من و این ماجرا را خط بزن
هم صدا با من بمان و عشق را فریاد کن
از غزل ها واژه های بی صدا را خط بزن
می رسد بی تو به آخر راه بی پایان عشق
لحظه ای همت کن و این انتها را خط بزن
هرچه بیشتر دوست بداری، خزانه قلبت سرشارتر و پرتر می شود.
دوست داشتن، چنان استغنایی می آورد که تو را از شاه و وزیر فراغت می بخسد.
عشق از خود مایه می گذارد و از خود می گیرد
مرسیییی
قشنگ بود
خدایت یار تا آن دم که از هستی نشان باشد
دعایت می کنم سهمت همیشه آسمان باشد